ساده گذشتن از دلت سخته برام


وب سایت آواره مرگ
Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved
ساده گذشتن از دلت سخته برام

 

درد و دلام ســـر مــیـخـورن آروم بـه روی گــونـه هــام 
فــایــده نـداره گـفـتـنـه قــصـه ی ایــن درد دلام 
هـمـش مـیگـم بـه ایـن دلــم کـه یـکمی طـاقـت بـیار 
خـستـه شــدم تـمــوم نـشد شـب هـای ســخـت انــتـظار 
داشـتـن غــم تــوی دلا دیـگـه یــه چـیــز عـــادیـه 
دعــای مــردم از خــدا فـقـط یــه چـیـز مــادیـه 
دلـتـنـگی هــام تــو ایـن شـبـا نـشـونـه بــی قــراریــمـه 
ایــن کـه دیـگـه نـبـیـنـمـت اول بــد بـیاریــمــه 
ســاده گــذشتـن از دلــت سـخـتـه بـرام تـو ایـن شـبا 
بـاشــه بــرو مــنـم تــو رو مـیـسـپـرمــت دسـت خـدا 
آروم مــیـام کـنار تــو کـنار خــاطــراتـت 
 دســتـاتـو از دور مـیـگیـرم آروم مـیشم بـا یـادت . . . :(


†??'§ : avarehmarg, اواره مرگ, آواره مرگ , وب سایت آواره مرگ , تنهایی, عاشقانه, بازهم بی کسی رو چاره کردیم,
7 / 2 / 1393
9:23 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

عاشق سهرابم

http://rainlover.loxblog.com/upload/rainlover/image/623990_KT3btMNJ.jpg

بم

یاد من باشد..هرچه پروانه که می افتد در آب..زود از آب درآرم

یاد من باشد..کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد

یاد من باشد..فردا لب جوی..حوله ام را هم..با چوبه بشویم

یاد من باشد.. تنها هستم

ماه بالای سر تنهایی است



†??'§ : وب سایت آواره مرگ , آاره مرگ, اواره, مرگ, مرگ, آواره, تنهایی, عاشقانه, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, متن عاشقانه , داستان های عاشقانه,
14 / 10 / 1392
1:3 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

نــــــــرو !!

 نــــــــرو !!

دردنــــاک تریـــــن

" التمــــاس" جهــــان اســــت ...........!

 



†??'§ : آواره مرگ, بهنوش, اواره, مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, باز , هم, بی , کسی , رو , چاره, کردیم, عاشقانه, تنهایی, عکس های عاشقانه, مرگ, بی کسی, سایت عاشقانه, سایت تنهایی, عشق, ,
1 / 10 / 1392
12:40 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

بــﮧ כرڪـ !

اصـلــاً  بــه  درکــ  کــه  تنهایــم . . .

این تنهایی هـآ سـگـــش می ارزد بـه  با تو  بودن هایی  که  تمامــِ  لحظاتش منهای توست !

 



†??'§ : آواره مرگ, بهنوش, اواره, مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, باز , هم, بی , کسی , رو , چاره, کردیم, عاشقانه, تنهایی, عکس های عاشقانه, مرگ, بی کسی, سایت عاشقانه, سایت تنهایی, عشق, ,
1 / 10 / 1392
12:39 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

من و تو

من و تو

 

به حقیقت من و تو آگاهیم

 

هردومون گمشده یک راهیم

 

هر دو زخمی شده یک شلاق

 

هر دونفرین شده یک آهیم

 

من و تو عاشق بی تدبیریم

 

بی خبر از گذر تقدیریم



†??'§ : آواره مرگ, بهنوش, اواره, مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, باز , هم, بی , کسی , رو , چاره, کردیم, عاشقانه, تنهایی, عکس های عاشقانه, مرگ, بی کسی, سایت عاشقانه, سایت تنهایی, عشق, ,
1 / 10 / 1392
12:36 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

خدایا

سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن

اگه میشه فقط گاهی بیا دست منو "ها" کن !

خدایا

سرده این پایین، ببین دستامو میلرزه،

دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه !

بگو گاهی که دلتنگم، از اون بالا میبینی

بگو گاهی که غمگینم، تو هم دلتنگ و غمگینی !

کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته، یه عمر

یادمون رفته، زمین دار مکافاته !

خدایا

وقته برگشتن، یه کم یا من مدارا کن

شنیدم گرمه اغوشت

اگه میشه منم جا کن..!!

 



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
31 / 3 / 1392
1:23 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

بغض خفه ام میکنه !!

هـــــــــنوزم

هرجا حتی اسمش برده میشه …

بغض خفه ام میکنه !!

هرجا رو که نگاه میکنم …

بغض خفه ام میکنه !!

هرجا که دو نفرو باهم میبینم…

بغض خفه ام میکنه !!

هر وقت که گوشیمو نگاه میکنم …

بغض خفه ام میکنه !!

هروقت تلفن زنگ میخوره …

بغض خفه ام میکنه !!

هروقت که اس ام اس میاد …

بغض خفه ام میکنه !!

هروقت که از خواب بیدار میشم …

بغض خفه ام میکنه !!

هر چیزی رو که نگاه میکنم …

بغض خفه ام میکنه !!

هنوز نمیفهمم که چرا …..

بغض خفه ام میکنه …..



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
27 / 3 / 1392
11:45 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

تو کیستی ؟


دلم تنگ شده

برای " تـــــــو"….

تو که سزاوار این همه اشعار عاشقانه ای …

تو که این همه در من میتابی …

در من خانه میکنی

و

میروی و تنهایم میذاری …

"تــــو"

واژه ی کوچکی است

اما دنیای مرا شامل میشود …

فراموش میکنی

اما فراموش نمیشوی

دوستت میدارم اما دوستم نمیداری

بیخیالم میشوی اما از خیالم نمیروی

قلم میشوی در دستانم

تک تک سطر های خاطاتم را مینگاری

خنده میشوی رو لبانم

اشک میشوی در چشمانم

تو کیستی ؟؟

که این همه برایم عزیز هستی و من برایت بس ناچیز …



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
25 / 3 / 1392
11:35 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

دوســـتت نــدارم

حالا که برگشــــتــه ای

دیـــگــر دوســـتت نــدارم

من هنـــوز عاشــق كــــسی هستـــم

كه اطمینـــان داشتــــم

یـــك روز هـــم

مرا تنهــــــــــا نــمی گـــذارد..!!!!!



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
22 / 3 / 1392
11:20 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

يه آدمايی هستن که .......

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن...
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده,
راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره...
همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون...
اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن
اینایی که همیشه میخندن
اینایی که
تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن ...
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه, اذیتشون نکنین ...
تنهاشون نزارین ؛ داغون میشن ... !!!



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
22 / 3 / 1392
8:31 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

 

Those we love don't go away

they walk beside us every day

unseen

unheard

still near

still loved

still missed and still very dear

 

اونایی که ما عاشقشون هستیم

هیچ وقت از ما دور نمیشوند

هروز در کنار ما راه میروند

اما دیده نمیشوند …

شنیده نمی شوند و هنوز نزدیک …

و هنوز عاشق …

وهنوز دلتنگ و خیلی عزیز …



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
20 / 3 / 1392
11:41 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

داستان عاشقانه جمله جادویی

مدت زیادی از زمان ازدواجشان می‌گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب‌های خاص خودش را داشت.

یک روز زن که از ساعت‌های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می‌دید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد.
مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی‌در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان می‌شود را بنویسید و در مورد آن‌ها بحث و تبادل نظر کنند.
 
زن که گله‌های بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن.
مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.
یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ‌ها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند…
اما زن با دیدن کاغذ شوهر،خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد.
شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود:
"دوستت دارم عزیزم"


†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
18 / 3 / 1392
1:38 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

کنج گلویم...

 

کنج گلویم قبرستانی است پر از احساس هایی که زنده به گور شده اند

    به نام بغض

ترکت می کنم و تنهایت می گذارم تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی...

برای صادقانه دروغ گفتن خالصانه خیانت کردن و عاشقانه بی وفایی کردن

وچه حس پوچی بود که می پنداشتم لایق اعتمادی....

بر گفته از وب کلبه تنهایی من - مهدیه



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
16 / 3 / 1392
7:58 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

چشم تو….

هـــر چـــه مـــی نــگــرم

هــمــه جــهــان
 در چـشـم تــــــــــوسـت
  یکـی بیـایـد دوبـاره
 منظومـه شـمسـی را بـرای من
تـعـریـفـــ کنـد …
 



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, چشم تو…, ,
15 / 3 / 1392
11:44 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

یـه پـسـرایـــی هـسـتـن….


یه پسرایی هستن که . . .

صدای خنده هاشون تو خیابون میپیچه

شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک

ابروهاشون فابریک خودشونه

همونایی که نه لکسوز دارن نه کمـری ..!

اما مـرام دارن

چشمشون همه جا کار نمی کنه

و دنبال موی بلوند و چشم آبی نیستن

پسرایی که موزیکـ های خارجی رو بدون معنی کردن حفظ نمیکنن

پُــــز نمیـــــــدن

پاتوق شون مهمونی و شیشه و انواع مشروبی جات نیست

آره رفیـق ..!

اونایی که تکیه کلامشون معرفته

بی ریا، با خدا، مهـربون و با مسئولیتن

آدم میتــونه بهشون تکیه کنه

کنارشـون آرامش داری

کنـارش باشی یا نباشی حواسش به بقیه دخترا نیست

و آدم ها رو مثل هـم نمی بینن

این جور پسرا خیلی مـردن

خیلی تکن، خیلی خاصن …

خیلی شوخن و جنگولکـ بازی در میـارن

ولی احساس شون قویه

 

 

 

آه که بکشن خدا دنیا رو واسشون زیر و رو میکنه ..!!




†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
9 / 3 / 1392
11:17 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

شوکه


من میگفتم که تو شاید

به این عشقم قانع میشی

بی خبر ازاینکه واسه

عشقمون یه مانع میشی

 

من امید داشتم که روزی

می رسم به دلخوشی هام

دیگه تغییری نمیده

هیچی رو گفتن حرفام

 

اعتقاد داشتی که ازتوو

فکر وذکرم میره یادت

حتی فک(ر) نکردی شاید

بشکنم با اعتقادت

 

شوکه ام از کار قلبت

حال این دلم وخیمه

لب رولب دوختم یه گوشه

این نشون از بی کسیمه

 


خیلی محبوبی تو قلبم

توی تک تک دقایق

خیلی زود دیر شد واما

باز میخوامت مثه سابق



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
26 / 2 / 1392
9:5 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

آواره

 

نیمه‌شب بود و ... غمی تازه نفس

ره خوابم زد و... ماندم بیدار

ریخت از پرتو لرزنده شمع؛

سایه‌ی دسته گلی بر دیوار.

 

همه گل بود... ولی روح نداشت!

سایه‌ای مضطرب و لرزان بود...

چهره‌ای سرد و غم‌انگیز و... سیاه

گوئیا مرده‌ی سرگردان بود.

 

شمع خاموش شد از تندی باد

اثر از سایه به دیوار نماند

کس نپرسید: کجا رفت؟  که بود؟

که دمی چند در اینجا گذراند!

 

این منم خسته در این کلبه‌ی تنگ

جسم درمانده‌ام از روح جداست

من اگر سایه‌ی خویشم یا رب...

روح آواره‌ی من کیست؟ کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
24 / 2 / 1392
3:52 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

گاهی فقط یک … !!


گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود

گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد

گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود

گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند

مواظب بعضی یک ها باشیم !

در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …




†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
8 / 2 / 1392
1:0 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

عاشقانه هایم

 عاشـــــقـــــانه هایـــــم را برای که مــــیــــگــــویــــــم؟؟
برای قــلـبــــی خائــــــــــــــــن ،
برای چشـــمانی هـــوســـــــــران ،
برای گـــــــوش هایی کــــــــر ،
برای چشــــــــــــمانی کـــــــــور ،
یا برای دســـتـــــــانی بی حـــــس؟؟؟
نه برای تو نـــــــمـــیـــــــگـــویـــم مـــــرد مغـــــــرور
که از قـــلــبــــی شـــکــســـته  ،
 از دخـــتـــری با چــــــشــــم هایـــــی زلال ،
با قــلـــبـــــی پاکـــــــــــــ با دســـتــانــی وفــــادار ،
با عـــشـــقـــــــــی ابــدی و با ســـرشــتــی خـــدایـــــی
  خـــــبـری نــــــمــیــگــــیــــری .
برای تو نــــــمــــــــیـگـــویـــــــم و نـــــــــمیـسـرایم
که مـغـــــرورتــــــــر و ســــــــخـــــت تـــــر شـــــــــــوی ،
تـنـــــها عــاشـــــقـــانه هـــایــــم را با چــشــــمانـــی تــــر ،
با بـــغــــضــــی خــفــــــه شده و بـیــــــصدا ،
با اشـــــــک هــایــــی روان برای دل عـــاشـــقـــم
و
خــــدای عـــاشــــقـــــان خــــــــواهــــم گـــــفـــــت …



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
31 / 1 / 1392
3:59 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

تنهایی

 ایـــن روزها چقـــدر دلــــم برایـــت تنـــــگ مـــی شــود… 

کـســـی نمـــی دانــد چــرا ؟؟؟!!! 

کـســـی نمــی پـرســـد چـرا ؟؟؟!!! 

امــا مـن سخــت آشفتــه ام و چـقـدر بـی تـاب… 

مـــی گویـند ایـن روزهـا عـاشــقــــی هـم پیشیــه ای اسـت نــو … 

امـا مــن عــاشــقــی پیشــه نـکـرده ام … 

مــــن پیشـــه ام عــاشقــــی اســت … 

از آن روز کـه ابتـدایــی نـداشــت… 

مـن سـالـهـاسـت کـه عـاشــق تـــو هـسـتـم … 

یـادت مــی آیـــد آن روزهــای سـرشـار از شــادی را… 

آه کـه چـقــــدر خـــســـتـــه ام …

 



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
29 / 1 / 1392
10:7 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

خدانگهدار تنهایی…

 

  نمی دونم از کجا و چطور بگم

وقت رفتن رسیده و به اجبار باید از کنار شما رفت و تنهایی وترک کنم…

ولی متاسفانه باید رفت و کاری نیمه تمام را به پایان برسانم…

امیدوارم بخاطر تمام کم کاری ها و کمبودهایی که زندانی برای سایت گذاشت

و یا بدی در حق کسی کردم

من را ببخشید …

از این پس بجای من موناخانوم به عنوان ادمین تنهایی فعالیت خودشون وآغاز می کنند

امیدوارم مثل همیشه کنارشون باشید وبرای موفقیت سایت تلاش کنید…



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
29 / 1 / 1392
10:0 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

عاشق --- عاشق تر


 
عاشق                           عاشق تر
نبود در تار و پودش           دیدی گفت عاشقه عاشق
@ @ @ @ @ @ @ @   نبودش  @ @ @ @ @ @ @ @ @  @
امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این خونه
فقط  خوابه ، تو كه رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره  از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون كه فكر نمی كردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای كفتر و  گنجشك  كلاغای
سیاه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی  ،   دیگه  ساعت رو
طاقچه شده كارش فراموشی  ،  شده كارش فراموشی  ،  دیگه  بارون  نمی
باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو كه  نیستی  توی  این خونه ،   دیگه  آشفته
بازاریست  ،  تموم  گل ها  خشكیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه  از
رنگ  و رو رفته ، كوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر كردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذركردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم كه تو می دونی،سرخاك
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو
 




†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
27 / 1 / 1392
1:5 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

خداوندا نمی دانم ...
خداوندا نمی دانم ...
در این دنیای وانفسا كدامین تكیه گاه را تكیه گاه خویش سازم
نمی دانم خداوندا...نمی دانم
دراین وادی كه عالم سر خوش است و جای خوش دارد
كدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاك و والایت نمی دانم
و می گریم خداوندا
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده پناهم ده
امیدم ده خداوندا كه دیگر نا امیدم من و می دانم كه نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستم بار است
ولیكن من كه می دانم
دگر پایان پایانم
و می دانم كه آخر بغض پنهانی مرا بی جان و تن سازد
چرا پنهان كنم دردم؟
چرا با كس نگویم من؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فكر خویش ودر خویش اند گهی پشت وگهی پیش اند
ولی در انزوای این دل تنهاچرا یاری ندارم من كه دردم را فرو ریزد؟
دگر هنگامه تركیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم نمی دانم
ونتوانم به كس گویم... نمی دانم خداوندا
فقط می سوزم ومی سازم وبادرد پنهانی
بسی من خون دل دارم ولی بی آب وگل دارم
به پوچی ها رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمی دانم...
نمی جویم...
نمی پرسم...
نمی گویند...
نمی جویند...
جوابی را نمی دانند...
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در خویشم؟
چرا بی گانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
كلام آشنایی ده
خداوندا آشنایم ده... خداوندا پناهم ده...امیدم ده...
خداوندا در هم شكن این سد راهم را كه دیگر خسته از خویشم
كه دیگر بی پس و پیشم
فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چو درویشم و صوتی زیر لب دارم
وبا خود میكنم نجوای پنهانی...كه شاید گیرم آرامش
ولی آن هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاك ذات پاكت را نیازی جاودانی ست




†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
27 / 1 / 1392
1:3 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

داستان عاشقانه زیبا وغمگین
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه.
اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم.
بهم گفت:
”متشکرم”.
میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم.
من عاشقشم.
اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم.
تلفن زنگ زد.
خودش بود .
گریه می کرد.
دوستش قلبش رو شکسته بود.
از من خواست که برم پیشش.
نمیخواست تنها باشه.
من هم اینکار رو کردم.
وقتی کنارش نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس، خواست بره که بخوابه، به من نگاه کرد و گفت:
”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت:
”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم.
ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه “خواهر و برادر”. ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی، ایستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود.
آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم.
به من گفت:
”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید.
من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره.
میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد، و من اینو میدونستم، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با وقار خاص و آروم گفت:
تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم.
میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم. من عاشقشم.
اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد.
با مرد دیگه ای ازدواج کرد.
من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه.
اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم. اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت:
”تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت.
به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
 تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم ……………..”




†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
26 / 1 / 1392
11:59 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

http://tahlabangouran.persiangig.com/image/gerye.jpg

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ 
تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌
ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ 
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ 
 

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!

در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟
 خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک اغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟


†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
25 / 1 / 1392
1:47 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

روز کسی بود

 

 

 


قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند که بار سفر بسته و رفته است...
رفته و چقدر زود از یاد برده که
نگاهی بی صبرانه منتظر نگاه های اوست
که چقدر آغوشی تشنه ی بغل های اوست
و این قلب دیوانه ی من باید رنج بکشید و
صبوری کند....
تا از یاد ببرد صاحبش را...
تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه  می انداخت را
فراموش کند....
و فراموش کند که روزی کسی بود
که برایش زندگی بود......




†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
24 / 1 / 1392
5:3 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

داستان عاشقانه خیانت


یه پسر بود که زندگی ساده و معمولی داشت

اصلا نمی دونست عشق چیه عاشق به کی می گن
تا حالا هم هیچکس رو بیشتر از خودش دوست نداشته بود
و هرکی رو هم که میدید داره به خاطر عشقش گریه میکنه بهش میخندید
هرکی که می ومد بهش می گفت من یکی رو دوست دارم
بهش می گفت دوست داشتن و عاشقی مال تو کتاب ها و فیلم هاست….

روز ها گذشت و گذشت تا اینکه یه شب سرد زمستونی
توی یه خیابون خلوت و تاریک
داشت واسه خودش راه میرفت که
یه دختری اومد و از کنارش رد شد
پسر قصه ما وقتی که دختره رو دید دلش ریخت و حالش یه جوری شد
انگار که این دختره رو یه عمر میشناخته
حالش خراب شد
اومد بره دنبال دختره ولی نتونست
مونده بود سر دو راهی

بقیه در ادامه مطلب



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg, ,
??ادامه مطلب??
24 / 1 / 1392
1:52 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

نمیدانم به گوشت میرسد

 

 

 

  نمیدانم به گوشت میرسد آنجا صدای من , نمیدانم تو هم احساس خواهی کرد چون من درد هجران  را ؟ نمیدانم تو هم شبها به  یاد آن  شب دیدار ! , چراغان  میکنی از اختران اشک دامان  را ؟ نمیدانم  تو را شبها اگر خوابیست , می بینی مرا در ابر رویاها که می گریم ؟ نمیدانم گرامی داشتی آن عهد و پیمان را ؟ نمیدانم تو را هم از درون خسته دل , از درنگ خسته تقویم بیزاریست ؟ نمیدانم به خاطر داری آن ساعت که میگفتی و می گفتم : فراموشت نخواهم کرد تا جاوید ؟ نمیدانم تو را هم هست این امید که روزی از پس آن کوههای دور , بناگه دختر خورشید ,  بر قلب سیاه تیرگی تازد ؟ نمیدانم . نمیدانم

 

 

 

 

 

 

 



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
24 / 1 / 1392
1:16 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

امید

http://www.yasgroup.ir/wp-content/uploads/2012/12/jomalate-ziba-yasgroup.ir-4.jpg



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
23 / 1 / 1392
11:38 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

آنگاه که غرور کسی را له می کنی

http://www.yasgroup.ir/wp-content/uploads/2012/12/ghoror-yasgroup.ir_.jpg

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟




†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
23 / 1 / 1392
11:19 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

قلب سوخته

http://axgig.com/images/62607736355858465430.jpg

از این شاخه به آن شاخه پریدی ، از این قلب رفتی و به قلبی دیگر نشستی ، عین خیالت نیست که دلم را شکستی، انگار نه انگار که روزی با هم عهدی را بستیم!

 

مگر یادت نیست به هم قولی را دیدیم، قراری گذاشتیم ، حرف از زندگی بود ، از عشق که بگذریم حرف از وفاداری بود!

تو خودت این را خواستی که خاطره هایمان بسوزد ، عشق همینجا در قلبمان بمیرد،

خیلی سخت است چشمهایم دستت را در دستان غریبه ای دیگر ببیند!

 

خیلی سخت است ببینم قلبم چه معصومانه میسوزد ، هنوز هم اشک در چشمهایم ، مثل یک آب چشمه میجوشد!

با اینکه هنوز در قلبم هستی ، باید باور کنم که دیگر نیستی ، باید بپذیرم از حالا بدون توام ، از حالا به جای در کنار تو بودن ، در کنار خاطره های توام ، گرچه سوزاندی همه خاطره ها را در دلت ، میدانم که روزی تلخ میشود زندگی

به کامت!

 
 

هر کاری دلت خواست با دلم کردی ، هر راهی را که خواستی رفتی ، اما من اینجا تک و تنها مانده ام و برایت مهم نیست که بیمار مانده ام!

 

تنها خدا میداند راز تنهایی ام را بعد از رفتنت ، تو نمیدانی چه سخت بود لحظه جدایی ات !

غرورم نیز تسلیم عشقی شد که از تو در قلبم نشسته
هیچ چیز سر جای خودش نیست ، من نفس میکشم در حالی که هوایی نیست، قدم میزنم در حالی که در فکر تو هستم ، میخوابم و خواب تو را میبینم ، میبینم و تو را حتی از دور دستها نیز نمیبینم ، مینشینم و تو را در کنار خودم نمیبینم ، میخندم و خنده هایم از ته دل نیست ، اشک

میریزم و کسی دلسوز من نیست، میتابم و کسی در دلم نیست که ببیند همه دلم را تاریکی فرا گرفته…

من در این شاخه شکسته ماندم و تو به آن شاخه پریدی…




†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
21 / 1 / 1392
4:22 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

تو بگو داغ تر از آتش غم دیگر چیست؟


به تو ای دوست….

سلام دل صافت… نفس سرد مرا آتش زد،
کام تو نوش و دلت، گلگون باد،
به تو از خویش بگویم که مرا بشناسی:
روزگاریست که هم صحبت من تنهائی است، یار دیرینه ی من درد و غم رسوائی است، عقل و هوشم همه مدهوش وجودی نیکوست، ولی افسوس که روحم به تنم زندانی است، چه کنم با غم خویش؟ که گهی بغض دلم می ترکد، دل تنگم ز عطش می سوزد، شانه ای می خواهم که بگذارم سر خود بر رویش و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم،

ولی افسوس که نیست.

 
کاش می شد که من از عشق حذر می کردم یا که با این زندگی سوخته سر می کردم، ای که قلبم بشکستی و دلم بربودی! ز چه رو این دل بشکسته به غم آلودی؟ من غافل که به تو هیچ جفا ننمودم، بکن آگه که کدامین ره کج پیمودم؟ ای فلک ننگ به تو خنجرت از پشت زدی، به کدامین گنه آخر تو به من مشت زدی؟ کاش می شد که زمین جسم مرا می بلعید، کاش این دهر دورو بخت مرا برمی چید،
آه ای دوست! که دیگر رمقی در من نیست، تو بگو داغ تر از آتش غم دیگر چیست؟ من که خاکسترم اکنون و نماندم آتش. دیگر ای باد صبا دست ز بختم بردار.  خبر از یار نیار دل من خاک شد و دوش به بادش دادم مگر این غم ز سرم دور شود ولی افسوس نشد،

ولی افسوس نشد




†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش, آواره, مرگ, باز, هم, بی, کسی, رو, چاره, کردیم, avarehmarg,
21 / 1 / 1392
4:19 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

انتظار مرگ

63852428612978990700 انتظار مرگ

 

آرام می خزم کنار پنجره شب
 
شب و شهری که مدام لحظه های بی کسیم را به سخره گرفته اید
 
شهری که نمی تواند حرف بزند و بغضی نداشته تا احساس خفگی کند
 
شهری که دیوارهایش تنها مونس درد دل های من است
 
کاش صدایم را می شنید درمیان این همه و دورنگی ها
 
کاش می فهمید سال ها گریه کردن و نبودن دستی برای هم دلی یعنی چه؟
 
کاش می فهمید بغض فروخورده از خنده نامحرمان یعنی چه؟
 
کاش میفهمید هرروز را به آرزوی مرگ وندیدن فردا یعنی چه؟
 
وقتی کسی به انتظار آمدنم چشمی به در نمی کشد
 
وقتی کسی برای رفتنم دستی بلند نمی کند
 
یعنی  مرگی بی صدا و جون دادنی تنها
 
یعنی هرثانیه از این شب را به انتظار مرگم سپری کردن
 
ای شهر شب نشین روزگار من…
 
مژگانی می دهمت  گر خبر از مرگ دهی!!
 




†??'§ : آواره مرگ , بهنوش , آواره, مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم,
9 / 12 / 1391
3:14 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

اطلاعیه
 
قابل توجه تمامی بازدید کنندگان عزیز
 
به دلیل تبلیغات های زیاد در قسمت نظر دهی امکان خوندن نداره و همه اکثر پیام ها رو نمی خونم
 
جهت در خواست لینک کردن و نظرتون لطفا بصورت  خصوصی در قسمت نظر دهی بفرستید تا خونده بشه
ممنون از همتون دوستتون دارم


†??'§ : آواره مرگ , بهنوش , آواره, مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم,
9 / 12 / 1391
2:59 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

تــنـهـايـي يـعـنـي ...

 

 

 

تــنـهـايـي يـعـنـي ...

 

عـاشـقـشـي ...

ولـي حـق نـداري بـهـش نـزديـک بـشـي ...!
. . .
. . .
چـون اون ديـگـه تـنـهـا نـيـسـت...

و در آخر تنهایی مرام عشقه



†??'§ : آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش16, ,
10 / 2 / 1391
10:32 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

غریبه..............

خیره شدم به اون روزا به خاطرات خوبو بد

غصه نخور دلم آخه از تو خطایی سر نزد

آهای غریب بی وفا ببین چی آوردی سرم

چطور میتونم عشقتو این روزا از یاد ببرم

نگفتی از چی دلخوری دلت بهونه گیر شده

نگفتی با کی دم خوری چشم تو از من سیر شده

شبا خیال عشقی پاک رفیق رویای منه

یه ذره شبیه تو نیست اون همه دنیای منه

غریبه آهای غریبه بی وفایی

دلم پره ازت خدایی

چی دارم از تو جز جدایی

دیگه نمیشناسی منو قلب تو مال مردمه

اینکه میگم عاشقتم برای بار چندمه؟

دوست نداری دعا کنم یه روز به بن بست بخوری

از یکی بدتر از خودت یه روزی رو دست بخوری

راهتو کج کردی برو بی مهری اعلاج توئه

هر کی که مهربونی کرد فکر نکن محتاج توئه

گوشه ی خاطراتتم یادی ازم نکن برو

میری تو از شرم چشام سرتو خم نکن برو



†??'§ : آواره مرگ , بهنوش , بازهم بی کسی رو چاره کردیم,
18 / 1 / 1391
8:19 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

دل نوشته

تقدیمش میکنم به کسی که عاشقانه دوستش دارم

و خواهم داشت

...............



برای تو نامه ای می نویسم...

دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد.دلتنگی که فاصله را نمی فهمد!

نزدیک باشی و اما دور...دور...دور!

تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است.

تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند...

پر از کوچه هایی که همه ی آن ها

برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند!

فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین

چه لیلی ها و مجنون ها که می میرند!

 خون بهای این دل های شکسته را

 چه کسی می دهد؟!

  حالا نشسته ام برایت نامه ای بنویسم.

می دانی،نامه ها می مانند حتی وقتی برای همیشه پنهان باشند

 و کسی که باید،آن ها را نخواند!

قرار نیست این را هم بخوانی...

قرار نیست بیقراری ام را بفهمی!

قرار نیست بدانی که چند جای این نامه با اشک خیس شد

و

چند واژه را پنهان کرد...

قرار نیست بفهمی که دوست داشتن چقدر سخت

و

عشق چه درد بزرگی است...

قرار نیست که بفهمی چقدر دوستت دارم!

و چه اندازه این دوست داشتن پیرم کرد...

اما برایت این نامه را می نویسم

 برای روزی که تو هم دلتنگ باشی!

دلتنگ کسی که دوستش داری...

برای روزی که هزار بار پشت پنجره رفته باشی

و

هزار قاصدک را بوسیده باشی!

برای روزی که به هوای هر صدای پایی تا دم در دویده باشی

و با بغضی سنگین در انتظارش

نشسته باشی!

برای شب هایی که در تمام فال های حافظ هم خبری

 از آمدنش نباشد و هزاربار پیراهنش را

بوییده باشی !

تو فکر می کنی آن روز چند سال خورشیدی دیگر است؟

آن روز چقدر از هم دور شده باشیم؟

پای کدام بن بست کنار کدام درخت پایین کدام پنجره

 برای آخرین دیدار گریسته باشیم ؟

هنوز زود است...

برای تو که از حال دلم غافلی زود است..

نباید بفهمی که این روزها چقدر دلتنگم...

نباید بفهمی که قدم هایم هر روز پیر و پیرتر شده اند!

 و هر روز سایه ام ،کمرش خم و خم تر می شود!

این روزها برای گریستن دیگر باران را بهانه نمی کنم...

برای بیقراری ام سراغ پنجره ها نمی روم...

وقتی قاصدکی روی شانه ام می نشیند

 دیگر از تو خبری نمی گیرم

 شاید نشانی ام را گم کرده ای...

گیسوانم یک در میان سپید و سیاهند

مثل روزهایی که یک در میان شاد و ناشاد می گذرند!

کوچه ها را که نگو...

بی خبرتر از آن می گذرم که پنجره ای برایم گشوده شود...

تکان دستی،سلامی...

خیال کن غریبه ای که او را هیچ کس نمی شناسد!

هنوز هم ایستگاه ها را دوست دارم...

نیمکت هایی که بوی تنهایی می دهند.

هنوز هم انتظار را دوست دارم.

هنوز هم زل می زنم به هر قطاری که می گذرد...

به دست هایی که توی هوا تکان می خورند
و

 به بوسه هایی که میان دود...گم می شوند !

خوش به حال قطارها همیشه می رسند...

اما من ...هیچ وقت نرسیدم !

هیچ وقت...تمام زندگی ام فاصله بود...

این نامه باشد برای روزی که

 یکی از این قطارها مرا هم با خودش برده باشد...

چمدانی پر از نامه جا می ماند برای تو،

 از مسافری که عمری عاشقت بود ...



†??'§ : آواره مرگ, وب سایت رسمی آواره مرگ, بهنوش , دهرم, عکس عاشقونه, مشکی پوشان آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, مشکی پوشان آواره مرگ , مشکی پوشان , مشکی, سیاه, مشکی پوش , مشکی , مشکی , دنیای بی کسی,
3 / 1 / 1391
8:35 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

زندگی


زندگی هیچ نبود،

و به آسانی یک گریه گذشت.

کودکی را دیدم که دلش غمگین بود و بدنبال عروسک می گشت.

تا که در رویاها

همه دار و ندارش،

قلک بی اعتبارش و دل خسته و زارش

همه را بی منت، به عروسک بخشد

غافل از آینده.

***

زندگی فلسفه ای بیش نبود

که در آن بیزاری، رهنمای همه یاران شده بود

و محبت، افسوس.

من خودم را دیدم، آن زمانی که دلم سوخته بود

و تو را می دیدم، بی خبر از من و غمهای دلم

و تو آن عصیانگر،

که نماد همه خوبان شده بود!!

و سخن از غم یاران می گفت

واپسین لحظه دیدار عجیب

خود نصیحت گوی، من دیوانه شدی

و سخن از رفتن،

سخن از بی مهری!!

تو که خود می گفتی

خسته از هرچه نصیحت شده ای.

***

حیف از بازی ایام،

دریغ از تکرار



†??'§ : آواره مرگ, وب سایت رسمی آواره مرگ, بهنوش , دهرم, عکس عاشقونه, مشکی پوشان آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم , دنیای بی کسی,
28 / 12 / 1390
10:8 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|


دلت را بِتِکـــــــــــآن

غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...


باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!


حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...

کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا

و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...

خـانه تـکانی دلـت مبـارک



†??'§ : آواره مرگ, وب سایت رسمی آواره مرگ, بهنوش , دهرم, عکس عاشقونه, مشکی پوشان آواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم , دنیای بی کسی ,
28 / 12 / 1390
9:48 قبل از ظهر |- اواره مرگ -|

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن


برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم…
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی….
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست….
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی….
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …



†??'§ : دست نویسه مجید خراطها, اواره مرگ, بازهم بی کسی رو چاره کردیم, بهنوش16, جواد13, فرشاد, ایکس لاو, زکس ودا,
14 / 12 / 1390
9:10 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 74 صفحه بعد

    خانه? پروفايل ? طراح


آواه مرگ بهنوش

Friends

?گروه طراحيـ کول تم?
?آواره مرگ?

عاشقانه های بی تکرار - نفس
دختری از جنس سکوت-نادیا
عشق رفته - هانی
وب سایت موزیک آواره مرگ
زمستان احســـــــــــاس یک طرفه
... داد بزن لعنتي
san niea ba-love
عشق من تویی
دختر پسر مد
شمیم عشق
عاشقان تنها
کلبه ی تنهایی من - مهدیه
وبلاگ دوست خوبمون گندم -- عاشقانه
کلبه عشق من و تو
love 15 - tarajojoo
بچه های دیونه ماشین
جاده بی انتها(اتیش پاره 2 )
عکس دوستان اواره مرگ
سکوت (سمیرا)
عشق من فقط خداست(ارام)
وبلاگ دختر خشکلا (حنانه)
Rain Girl - Baran
راک موزیک


?rchive

دی 1397
مرداد 1396
مهر 1394
اسفند 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390

Daily

عکس دوستان اواره مرگ
وصیت نامه کورش کبیر
شعر ان روی کثیف سکه

http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png

Categories

موزیک
عاشقانه
بی کلام
اجتماعی
داستان
عاشقانه
خیانت
عکس
عاشقانه
موزیک
دخترونه
متن
عاشقانه
شعر
داستان کوتاه
جملات کوتاه
اس ام اس
عاشقانه
مناسبتی
سرکاری
ضد حال
کد پیشواز
همراه اول
ایرنسل
رمان

Authors

اواره مرگ

طراحي از بهنوش